در ان روزهای دور...
دوره خیمه ها می گشتندو
الان دوره حرم
من و تو کجای این ماجرائیم!!!
در ان روزهای دور...
دوره خیمه ها می گشتندو
الان دوره حرم
من و تو کجای این ماجرائیم!!!
خاکی شده بازصحن دلم،بی تابم بر درب حرم روز و شب ،بیدارم
هرجاکه سخن از جسارت بشود امیده دلم،به خدا بیمارم
والله که هنوزپاسبان عباس ع است هرکس که به دل بغض علی داشت،بر ان می تازد
وقتی به حرم،تکفیری و وهابی رسد ان وقت است چشم عباس،کورشان می سازد.
راوی میگه وقتی اسرای کربلارو همراهه عمم رسوندن به شام .دمه دروازه شهر حضرت ام کلثوم س اومد به اون نانجیب (شمربن الذلجوشن)گفت که*تو هر کاری ازدستت اومد در حق ما کم نزاشتی و مارو جایی نبردی که مردای نامحرم نباشه بیا و این بار مارو از دروازه شام وارد نکن اخه از نگاه های انها در هراسم...